داستان پاره شدن قلب هایمان

به نام او که آدمها و مرزها را درجه بندی نکرد

قبل از شروع کلامم با خط درشت بنویسم که من نه سیاسی ام و نه با سیاست هم خانه. من فقط یک هنرمندم و بس...

اما اگر جایی قرار بر پایمال گشتن حقی از دل این استان باشد تا جان در قلم دارم باید فدا کنم.

بر هیچ کس در ایران پوشیده نیست که هرمزگان دیار هزاره هاست.سرزمین که موج و نخل و شرجی که در کنار هم به عشق بازی با همسایه دیرینه شان یعنی دریا می پردازند.

اینجا مردمان  یک روز اگر با صدای دریا همگام نشوند آنروز برایشان تاریک است.

و این دریا سرمایه ای ملی است در دل استانی که همیشه به ایرانی بودن خود بالیده است.اگر کمی دقت کنید از هرمز و قشم صدای امام قلی خان را می شنوید...

سالهاست که دریا دار شدن بزرگترین آرزو برای بسیاری گشته است و همیشه تلاشی داشته اند تا بیابند پشت دریا شهر برای قایقی که در خشکی بی دریای خود ساخته اند به آب بیاندازند

آقایان مگر میشود به این راحتی در جایی که سخن از دریاست به حذف نام جاسک و گاوبندی از هرمزگان تن داد؟مگر می شود به زور جایی را به دریا وصل کرد؟ مگر می شود با تغییر مرزی یا حتی نامی هویت و تاریخ به ملت ها داد؟


چرا اگر هرمزگان را جزئی از ایران عزیزمان نمیدانید می شود. اگر به قول شما حفاظت از مرزهایی آبی را به دو استان ضعیف سپرده اید می شود.اگر فراموش کرده اید که اینجا سرزمین شهید  رئیسی و شهید دانشمند و ذاکری و رایکا ست می شود.

نه این بار دیگر کوتاه نمی آیم که  بار دیگر داستان تلخ  معدن  فاریاب بر سرمان بیایید.این بار دیگر هنرمندان ما،ورزشکارن ما، و از همه مهمتر استاندار بومی وشجاع ما کوتاه نخواهیم آمد.

همه باهم آقای سردار خواستار غذر خواهی شما از همه مردم هرمزگان هستیم